☂ ϟ ☁تبسمے بـہ ناچار ☁ ϟ ☂ واقعیـ بودیمـ باورمانـ نکردنـد.......مجازیـ شدیمـ
| ||
موضوع انشا: سال گذشته را چگونه گذراندید؟ سال گذشته سال بسیار خوبی و پر برکتی میباشد. سال گذشته پسر خاله ام زیرچرخ تریلی رفت و له گشت و ما در مجلس ترحیمش شرکت کردیم و خیلی میوه و خرما و حلوا خوردیم و خیلی خوش گذشت . را پیدا نکردم. در آن روز پدرم مرا با بیل زد، بدون دلیل ! به بیرون پرت کردند. پدرم من را به مکانیکی فرستاد تا کار کنم و اوستای من هر روز من را با زنجیر چرخ می*زد و گاهی موقعها که خیلی عصبانی میشد من را به زمین میبست و دو سه بار با ماشین یکی از مشتریها از روی من رد میشد . عصبانی کردم و او برای تنبیه من را روی تخت خواباند و تخت را محکم بست و من تا صبح همان گونه خوابیدم ! اراحت است و هی به من میگوید: ............، ولی من نمیدانم چرا وقتی مادرم به من ف.ح.ش میدهد، پدرم عصبانی می شود ! خیلی عیدی جمع کرده ام، ولی پدرم همه آنها را از من گرفت و آ.ن.ت.ن.م.ا.ه.و.ا.ر.ه.ا.ی خرید که بسیار بدآموزی دارد و من نگاه نمیکنم. پدرم در سال گذشته رژیم گرفته است و هر شب با دوست هایش آب و ماست و خیار میخورند و میخندند، گاهی وقتا هم آب با چیپس و ماست موسیر میخورند !!! [ چهارشنبه 91/5/4 ] [ 5:47 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |