هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد
وقتیرفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد
وقتی رفتم کسی گریش نگرفت
اشکشو کسی نریخت پشت سرم
راستی که بی کسی درد بدیه
منم انگار همیشه تو سفرم
وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من می خواس تلافی بکنه
پس چش هیچ کسی عاشقم نکرد
وقتی رفتم ، نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلیم آفتابی بود
اگه شب می رفتم و خورشید نبود
آسمون خوب می دونم ، مهتابی بود
چشمی با رفتن من خیره نموند
به در و به آسمونو پنجره
می دونم ، خیلیا گفتن چیزی نیس
ماتم نداره ، بذار بره
وقتی رفتم کسی اشکش نیومد
نیمود هیچ جا صدای گریه ای
توی این دنیای بد ، هیچکی نداشت
از سفر رفتن من ، گلایه ای
هیچ کسی نگاش برام ابری نشد
زلزله ، هیچ دلی رو تکون نداد
راس راسی ، واسه کسی مهم نبود
نه که فک کنی بود و نشون نداد
چهره ی هیچ کسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسایی که واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن
کی می رم کجا می رم ، میام یا نه
کسی لااقل اینو سوال نکرد
انگاری می خوام برم خرید کنم
هیچ کسی چیزی نگفت ، حلال نکرد
دم رفتن کسی حرفی نمی زد
همه ساکت بودن و بی سر و صدا
یه نگهبان که ما رو نگا می کرد
زیر لب گفت ، به سلامتی کجا ؟
اشک و خندم دو تایی کنار هم
با یه لحن مهربون جواب دادن
انگاری یه عالمه کوهای سخت
از رو شهر شونه ی من ، افتادن
این سوال مهربونو ، بی ریا
پرسش ساده ی یه غریبه بود
کسی که اسم منم نمی دونست
زیر چشماش غمی بود ، داغ و کبود
شعرمو باید یه جور عوض کنم
یا بذارمش همینجور بمونه
ته قلبم می خوام این حقیقتو
هر کسی دوس داره شعرو ، بخونه
دم رفتن کسی گفت سفر به خیر
که واسم غریب و ناشناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه ی آرزوهاشو باخته بود
بهتره اهالی رویامونو
بدون توقعی ، جواب کنیم
نباید حتی رو بهترین کسا
توی بدترین جاها ، حساب کنیم