☂ ϟ ☁تبسمے بـہ ناچار ☁ ϟ ☂ واقعیـ بودیمـ باورمانـ نکردنـد.......مجازیـ شدیمـ
| ||
آخرین مطالب
لینک دوستان |
صدای خش خش برگها عبور آب چند پرنده ی کوچک و رفت و آمد چند عابر این همه دنـ ـیای آن نیمـ ـکت چوبی بود
گاهی کسی رویش می نشست یک عابر شاد که با کودکش می خندید یا آن پیرمرد تنها که با حسـ ـرت آه می کشید گاهی تکیه گاه چند جوان پرشور یا جاده ای برای ماشین های چند کودک چه دنیای زیبایی داشت این نیمکت آرام برخواست با خودش می گفت کاش دنیای من هم اندکی شبیه به دنیای این نیمکت می شد کـ ـاش ..
[ شنبه 91/3/27 ] [ 10:52 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
|
درباره وبلاگ ..:: بسم الله الرحمن الرحیم ::.. "وَ إِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ"
موضوعات وب
لینک های مفید
آرشیو مطالب
امکانات وب بازدید امروز: 136 بازدید دیروز: 21 کل بازدیدها: 271938 |
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |