☂ ϟ ☁تبسمے بـہ ناچار ☁ ϟ ☂ واقعیـ بودیمـ باورمانـ نکردنـد.......مجازیـ شدیمـ
| ||
گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفر را از عشق تو گونه های او بوسیدم گفتی که ستاره شو دلی روشن کن من همچو گل ستاره ها تابیدم گفتی که برای باغ دل پیچک با ش بر یاسمن نگاه تو پیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریا شدم و ترا به ساحل دیدم گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش مجنون شدم و ز دوریت نالیدم گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز گل دادم و با ترنمت روییدم گفتی که بیا و از وفایت بگذر از لهجه بی وفاییت رنجیدم گفتم که بهانه ات برایم کافیست معنای لطیف عشق را فهمیدم [ شنبه 91/2/23 ] [ 3:49 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه گردای رو آینه فقط غم زندگیه این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه مشکل بی ساتاره ها یه کم ستاره چیدنه این زوطا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه این روا آسمونمون پر از شکسته بالیه جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه این روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه ساده ترین بهانشون از هم خبر نداشتنه این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفاییه جرم تمومشون فقط لذت آشناییه این روزا توی هر قفس تو خواب خونه جاریه این روزا چشمای همه غرق نیاز شبنمه رو گونه هر عاشقی چند قطره بارون غمه این روزا ورد بچه ها بازی چرخ و فلکه قلبای مثل دریامون پر از خراش و ترکه این روزا عادت گلا مرگ و بهونه کردنه کار چشمای آدما دل رو دیونه کردنه این روزا کار رویامون از پونه خونه ساختنه نشونه پروانگی زندگی ها رو باختنه این روزا تنها چارمون شاید پرنده مردنه رو بام پاک آسمون ستاره رو شمردنه این روزا آدما دیگه تو قلب هم جا ندارن مردم دیگه تو دلهاشون یه قطره دریا ندارن این روزا فرش کوچه ها تو حسرت یه عابره هر جایی منتظر ورود یه مسافره این روزا هیچ مسافری بر نمی گرده به خونه چشاتی خسته تا ابد به در بسته می مونه این روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه خلاصه حرف همه پر زدن و نمندنه این روزا درد آدما فقط غم بی کسیه زندگیشون حاصلی از حسرت و دلواپسیه این روزا خوشبختی ما پشت مه نبودنه کار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه این روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه چشمای خیس و ابریشون همپای رود کارونه این روزا دوستا هم دیگه با م صداقت ندارن یه وقتا توی زندگی همدیگر و جا می ذارن جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه فقط توی نقاشیا دنیا قشنگ و رنگیه این روزا جرم عاشقی شهر دل و فروختنه چاره فقط نشستن و به پای چشمی سوختنه اسم گلا رو این روزا دیگه کسی نمی دونه اما تا دلت بخواد اینجا غریب فراوونه این روزا فرصت دلا برای عاشقی کمه زخمای بی ستاره ها تشنه یاس مرهمه این روزا اشک مون فقط چاره بی قراریه تنها پناه آدما عکسای یادگاریه این روزا فصل غربت عشق و یبداری مجنونه بغضای کال باغچه منتظر یه بارونه این روزا دوستای خوبم همدیگر رو گم میکنن دلای پاک و ساده رو فدای مردم میکنن این روزا آما کمن پشت نقاب پنجره کمتر میبینی کسی رو که تا ابد منتظره مردم ما به همدیگه فقط زود عادت می کنن حقا که بی وفایی رو خوبم رعایت میکنن درسته که اینجا همه پاییزا رو دوست ندارن پاییز که از راه برسه پا روی برگاش می ذارن اما شاید تو زندگی یه بغض خیس و کال دارن چند تا غم و یه غصه و آرزوی محال دارن این روزا باید هممون برای هم سایه باشیم شبا به یاد هممون برای هم سایه باشیم شبا که دلواپس کودک همسایه باشیم اون وقت دوباره آدما دستاشون و پل میکنن دردای ارغوانی رو با هم تحمل می کنن اگه به هم کمک کنیم زندگی دیدنی میشه بر سر پیمان می مونن دوستای خوب تا همیشه اما نه فکر که مکنیم این کار یه کار ساده نیست انگار برای گل شدن هنوز هوا آماده نیست [ شنبه 91/2/23 ] [ 3:47 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی امشب می خوام برای تو یه فال حاقظ بگیرم اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم برای خوشبخت شدت خدا خدا خدا کنم امشب می خوام رو آسمون عکس چشات و بکشم اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری به موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن راسیتی دلت میآد بری بدون من بری سفر بعدش فراموشم کنی برات بشم به رهگذر اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه ای کاش منم تو آسمون به مرغ دریایی بودم شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم ای کاش بدونی چشمات و به ثد تا دنیا نمی دم یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه هوای رفتن که کنی کرگ گلای مریمه نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی بگو دوسم داری یا نه مرگ گلای شمعدونی نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها [ شنبه 91/2/23 ] [ 3:45 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه من باشم و تو باشی و یه شب مهتابی باشه امشب می خوام از آسمون یاسهای خوشبو بچینم امشب می خوام عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم کاشکی بدونی چشمات رو به صد تا دنیا نمی دم یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم کاش تو هوای عاشقی همیشه پیشم بمونی از تو کتاب زندگی حرفای رنگی بخونی حتی اگه دلت نخواد اسم تو ، تو قلب منه چهره تو یادم میاد وقتی که بارون می زنه امشب می خوام برای تو یه فال حافظ بگیرم اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم امشب می خوام رو آسمون عکس چشات رو بکشم اگر نگاهم نکنی ناز نگات رو بکشم می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری وقتی که اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه هوای رفتن که کنی مرگ گلهای مریمه [ شنبه 91/2/23 ] [ 3:41 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
اگه تو از پیشم بری سر به بیابون می ذارم هر چی گل شقایقه رو خاک مجنون می ذارم اگه تو از پیشم بری من خودم و گم می کنم به عمر تو رو شرمنده حرفای مردم می کنم اگه تو از پیشم بری دل رو به دریا می زنم غرور خورشید و با برف آرزوها می شکنم اگه تو از پیشم بری کار من آوارگیه خلاصه شو واست بگم که آخر زندگیه اگه بری شکایت تو رو به دریا میکنم شقایقای عالم و من بی تو رسوا میکنم اگه تو از پیشم بری زندگی خاکستریه فرداش یکی خبر می ده دلت پیش دیگریه اگه تو از پیشم بری شمعدونیا دق میکنن شکایت چشم تو رو به مررغ عاشق میکنن اگه بری پرستوها از زندگیشون سیر میشن آهوا توی دام صیادای پیر اسیر می شن اگه بری دریا پر از اشک و نیاز ماهیاس شبای شهرمون مثه چشمای عاشقت سیاس اگه بری یه شب تو خواب دریا رو آتیش می زنم نردبون آسمون و با هر چی نوره می شکنم اگه بری پروانه ها شمعا رو خاموشن میکنن قنریای قفسی دل و فراموش میکنن اگه بری پلک گلا از غم عشق تو تره یکی مثه من دلش از چشمای تو بی خبره اگه تو از پیشم بری پنجرمون بسته میشه یه دل با صد تا آرزو از زندگی خسته میشه اگه بری مجنون دیگه از من و تو نمیگذره نرو بذار ببینمت باز از کنار پنجره اگه بری من می مونم با بازی های سرنوشت که من رو تو دوزخ گذاشت ترو فرستاد به بهشت اگه بری به آسمون شب شکایت میکنم یه شب می شینم با خدا تا صبح خلوت میکنم اگه بری پرنده ها بر نمی گردن به لونه بی تو کدوم پرنده ای راه خودش رو می دونه اگه تو از پشم بری تو ابرا غوغا میکنم برای مردن گلا بهونه پیدا میکنم اگه تو از پیشم بری یاسا ترک بر میدارن شبنما رو گل رز مگه حتی طاقت میارن اگه بری مردم منو به هم دیگه نشون می دن می پرسن از همدیگه که چی راجع من شنیدن اگه بری همه میگن عشق من و تو هوسه بمون با هم نشون بدیم که عشق ما مقدسه اگه بری می لرزه فرهاد و ستون بیستون به خاطر اونم شده تو تا ابد پیشم بمون اگه بری می گن دیدی این آخر و عاقبتش ما هیچ کدوم و نمی خوایم نه رنج و ئنه محبتش اگه بری نمی دونن شاید واست خوشبختیه نمی دونن لذتت بعضی خوشیا تو سختیه اگر چه وقتی تو بری دیگه من و نمی بینی اگه بخوای هم می باید تا فصل محشر بشینی اما تورو جوون خودت که از همه عزیزتری با یک نگاهت منو تا اوون ور دنیا می بری اگه میشه بری یه جا به آرزوهات برسی یا که دور از چشمای من قلب تو دادی به کسی برو منم با ید تو زندگی رو سر میکنم گاهی به اشتیاق تو قلبم و پر پر میکنم عیدا که شد عشق تو رو تو قلب هفت سین می چینم با اینکه رفتی باز تو رو کنار هفت سین می بینم غصه نخور دنیای ما سمبل بی وفاییه هر چی من و تو می کشیم تقصیر آشناییه راستی اگه بخوای بری این جوری طاقت می یارم خودم باید دست تو رو دست غربت بذارم اگه بری دنبال تو میام تا اوج آسمون اون وقت می بینم همه رو پس تو نرو پیشم بمون دلت می خواد اگه یه روز بدون من می رفتی یه جا دنبال مهربونیات آواره شم تو کوچه ها اگه بری یه وقت می آی می بینی مریم نداری اون وقت باید دسته گل و رو خاک مریم بذاری اگه بری بیدای مجنون و پریشون می کنم سقف دل و بر سر آرزوها ویرون میکنم اگه بری اینجا یه دل بمون که صاحب اون مریمه اگه بری دعای من بازم می یاد پشت سرت من به فدای تو و عشق تو و فکر سفرت [ شنبه 91/2/23 ] [ 3:39 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
عاشق و معشوقها ای کاش بهم انقد شک نداشتن سقف اعتمادامون کاش انقدر ترک نداشتن چی می شد دست من و تو همیشه تو دست هم بود از ما هرچی که می گفتن واسه ی عاشقی کم بود چی می شد بی التماسم تو می اومدی به خونه چی می شد دلت می دونست که باید پیشم بمونه چی می شد می سوخت دلامون واسه التماس سیبا چی میشد دنیا رو یک شب بسپاریم دست غریبا چی می شد من رو تو یک شب ببری به زیر بارون حتی به قیمت مرگ عزت و آبروهامون کاش برای کشتی عشق یکی از ما ناخدا بود که می رفتیم اونجا غیر ما فقط خدا بود چشمای ناز تو ای کاش یه ضریحی داشت طلایی انقد دورش می گشتم که نشه پیداش جدایی کاشکی یادمون نمی رفت عهدامون بدون علت واسه ی دفاع از خود دست نمی زدیم به تهمت کاشکی عهدامون نمی شکست با یه اتفاق ساده به دلیل اینکه آدم توی این دنیا زیاده کاش برای اون مهم بود چشام از خاطره خیسه گفته بودم که دل من برای اون می نویسه یادته واست نوشتم روی صفحه های رنگی حیفه که پیشم نمونن چشای به این قشنگی گفتی تنها راهه پرواز ولی آسمون چه دوره واسه تو کاری نداره که دسات مثل بلوره کی میگه سرمای بهمن واسه باریدن برفه ایراد از عشق من و توست که همش اسیر حرفه نگرانم واسه اون روز که بازم تازه شه داغم ونم یه روز نزدیک نمی یای دیگه سراغم من خودم دیدم ستاره نور نداره بی فروغه تو اصن دوسم نداشتی هر چی که گفتی دروغه هنوزم عاشقتم جون چشات جون دریا ولیکن یادت بمونه خوب من و گذاشتی تنها می خواد دعاهای ما واسه همدیگه بگیره یکی از ما با شهامت واسه اون یکی بمیره قدر بین دلا و حرفهای ما اختلافه این روزها درد غریبی می کنه ما رو کلافه چی میشه با هم بسازیم یه روزی یه شهر تازه بدون اینکه بگیریم از کسی حتی اجازه یادگاری بنویسیم کاش رو گلبرگای قرمز بنویسیم که عزیزم هر جا باشم بی تو هرگز کاش نشه زندگیامون یه روزی اسیر تکرار و یادت می یاد عزیزم گفتی به امید دیدار ؟ [ شنبه 91/2/23 ] [ 3:30 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
[ شنبه 91/2/23 ] [ 3:28 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
[ شنبه 91/2/23 ] [ 3:26 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
[ شنبه 91/2/23 ] [ 3:24 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
شکسپیر : اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده
[ سه شنبه 91/2/19 ] [ 2:36 عصر ] [ Razie.Aminzadeh ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |